آفتابِ بارانی





   حسین(ع) دیگر هیچ نداشت که فدا کند جز جان که میانِ او و ادایِ امانت          ازلی فاصله بود.

    و اینجا سدرةالمنتهی است.نه.که او سدرةالمنتهی را آنگاه پشت سر نهاده         بود که از مکه پای در طریق کربلا نهاد. و جبرائیل تنها تا سدرةالمنتهی              همسفر معراج انسان است.

     سدرةالمنتهی مرزدار قلمرو فرشتگان عقل است.عقلِ بی اختیار.

     اما آلِ کساء، ساحتِ امانتداری و اختیار است و جبرائیل را آنجا بار نمیدهند        که هیچ ، بال میسوزانند.

      آنجا ساحتِ انی اعلم ما لا تعلمون است.

     آنجا ساحتِ علمِ لدنی است ، رازداری خزائن غیب آسمانها و زمین ؛ آنجا              سبحات فنای فی الله است و بقای با الله.

    و مردِ این میدان ، کسی است که با اختیار ، از اختیار خویش درگذرد و طفل        اراده اش را در آستان ارادت قربان کند و چون اینچنین کرد درمی یابد که          غیر    او را در عالم اختیار و اراده ای نیست.

    اما چه دشوار است طی این عرصات! آنان که به مقصد رسیده اند میگویند         میان ما و شما تنها همین " خون " فاصله است ؛

    تا سدرةالمنتهی را با پای عقل آمده ای 

    اما از این پس جاذبه ی جنون ، تو را خواهد برد.

   طی این مرحله دیگر با پای اراده میسر نیست؛ بال میخواهد و

    بال را به عباس میدهند که دستانش را در راه خدا قربان کرد‌.  .

   _فتحِ خون(شهید مرتضی آوینی)


     آه از سرخیِ شفقی که روز را به شب می رساند و آه از دهر آنگاه که بر         مرادِ سفلگان میچرخد.


[السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)]



یه دشت بزرگ که سایه های درختهای پراکنده ی اون جایی برای تزریق حس آرامش به وجود اووردن ؛ هوا آفتابیه و یه نسیم خنک ، روح و جسم رو نوازش میده و دلیلی میشه برای نواختنِ موسیقی زندگی با اجرای چمن ها و درختها ،
صدای جریانِ یه جوی تقریبا باریک آب پس زمینه ی این موسیقی رو میسازه و دمای آبش نشون میده حاصل آب شدن برفهای کوه های بالادسته و با یخ بودنش یادآوری میکنه دستِ گرمِ خورشید رو
دراز میکشم رو چمنها و دستام رو باز میکنم و با سلول به سلول وجودم ، رطوبت و خنکیِ اونها رو لمس میکنم.
چشمهام تو آبیِ آسمون غرق میشن و وسعت خورشید رو تو مردمکشون جا میدم.بعداز کمی بازی با ابرها شاید کمی چشمام رو رو هم بذارم تا فیلمی که از رویاپردازیهام با اونها ساختم رو تماشا کنم.

نگاه میکنم به کنارم به مسیر رفت و برگشت مورچه هایی که پشت سر هم و تو یه خط ، بی وقفه و سخت ، تلاش میکنن برای زندگی.البته نه! این خودِ خودِ زندگیه.
نزدیک های غروب میشه و ابرها جلوی دیده شدنِ خورشید رو میگیرن و خیلی نرم میبارن تا قطره های بلوریشون رو به زمین هدیه بدن تا زمین هم با مِهر ، اونها رو در اختیار فرزندانش بذاره.

‌و من نکته برداری میکنم از ثانیه به ثانیه ی تدریسِ طبیعت

نکته هایی که لازمه هرشب یکبار مرور بشن تا بتونم امتحان زندگیم رو خوب پس بدم.بهتر بگم ؛ "تا بتونم زندگی کنم".

_بخشی از شیرین ترین تصوراتِ من.

به آقای "میم" (۵ ساله) میگم دوست داری بزرگ شدی چه کاره بشی؟ میگه دوست دارم ساختمون بسازم

به خانوم "ر" (۴ ساله) نگاه میکنم و بهش میگم دوست داری بزرگ شدی چه کاره بشی؟ میگه دوست دارم دکتری کنم : )

آقای میم روش و برمیگردونه سمت خانوم ر و بهش میگه 

میخوام یه ساختمون بزرگ واست بسازم که بیای توش دکتری کنی : )


مگه میشه برای این دیالوگ ، چشمها قلب قلبی نشن؟! *_*

.


+انشاءالله به زودی پیام ها رو تایید میکنم.

+دوست عزیزی که دوبار خصوصی پیام دادید ، کاش عمومی میفرستادید تا بتونم پاسخ بدم و شما هم ببینید.در جواب خط دوم:دانشجوی مامایی.درجواب خط سوم و چهارم کامنتتون؛ برای چی؟ کاش بهتر توضیح بدید.



از تلویزیون ، سیاه پوش شدنِ حرم امام رضا(ع) را نظاره کردم.

و باز هم غبطه به حال مردمانی که آنجا بودند تا به امامشان تسلیت بگویند و درکنارش عزاداری کنند در سوگ اباعبدالله(ع).

من هم لباس سیاه به تن کردمدر سوگ امامم

                                     وخونِ پاکِ ۷۲ تن بنده ی برگزیده

اما کاش این دل ، بیشتر سیاه پوش شود.

کاش این قلب سنگی بشکند و کمی حُریّت بیاموزد ؛

برخیزد.

سربند "یا حسین(ع)" بزند 

و هر لحظه در راه حسین(ع) بتپد.

کاش این لباس مشکی نشانی باشد برای ایستادگی برابر هرچه ظلم و ناحقی.


[عاشقی در ره معشوق جگر میخواهد

حلقه در گوش شدن ، هوش دگر میخواهد

باید از طرز نظر کردن دلبر فهمید

که گهی بنده ز ارباب ، تشر میخواهد

عشق بی طاعت معشوق به جایی نرسد

یار دلدار شدن ، هدیه ی سر میخواهد

"به ابی انت و امی" نتوان آسان گفت

که رهایی ز خود ، ایثار دگر میخواهد

مشو گمراه که بیهوده "زهیرت" نکنند

"حر" شدن عاشقی روز خطر میخواهد

"لیتنی کنت معک" را به زبان گفتن نیست

شب بیداردلان ، صبح ظفر میخواهد

حیف آنان که نسنجیده سخن میگویند

عشق را بیخبرانند ، خبر میخواهد.]


تا الان چقدر نشستنم رو جبران کردم.؟



پ.ن ۱:حدود یه ماه نیاز دارم که نباشم و فعالیتم فقط محدود میشه به جواب دادن پیامها.و همچنان به سوالهای صفحه ی درس جواب میدم. التماس دعا.

1.دیروز ظهر شبکه پویا انیمیشن شش قهرمان رو پخش میکردنشستم نگاهش کردم.چقدررر شخصیت بیمکس/بیکمث قشنگ و خوب بود.
اینم عکسش : )


عزیزممممممم چقدر مهربووووون بود‌‌‌.آخرش هم دوستشو نجات داد و خودش نابود شد : (

درسته نابود شد ، ولی زندگی کرد و نابودیش هم در کمال زندگی و رضایت بود.چقدر خوبه اینطوری.

درعوض میشه سالهای سال به ظاهر زنده بود اما بدتر از یه مرده.


برای خودم: کاش میشد مثل باران میشدیم.مهربان و ساده و بی ادعا.


2.یه وقتایی وقتی درگیر روزمره ها و سختی های دنیا میشی خدا میگه ببین حواسم بهت هستاااا.مثلا عصر روز عید غدیر ، خیلی یهویی هوس قورمه سبزی کردم.هنوز یه ساعت نگذشته بود که برامون قورمه سبزیِ نذری اووردن : )

3.مرتبط با1.  برای رسیدن به چیزهای با ارزشی، مثل حال خوب خانوادت ؛  باید از تمام وجود مایه گذاشت.گاهی تو میشی نقطه ی امیدحتی اگه سختی زیادی بکشی یا چندان فرصتی برای خودت پیدا نکنی. باید یسری خوشی ها رو گذاشت کنار تا به حال خوب رسید.(حال این روزهای من)


+اعیاد قشنگمون پساپس مبارک.
++روز پزشک رو به همه ی پزشکان دلسوز تبریک میگم.یادش بخیر چقدر ما این روز رو تو دبیرستان به هم تبریک می گفتیم : )) . آخرش قسمت و سرنوشت چیز دیگه ای بود که فکرکنم جزای یه شیطنتی بود که سر یه پزشک انجام دادم : )


+++مداحی زیر رو تازه شنیدمبه دلم نشست.




از یکشنبه ذهنم درگیر حرفای دکتره.
خیلی سخت بود واسم اینکه دکتر دوباره زل بزنه به پروندم و حرفایی با مضمون "سخته"،"طول میکشه"،"چیزی تغییر نکرده" بگه.
دقیقا از همون روز تا امروز حرف یه کار پزشکی رو میزدم و سعی در راضی کردن خانوادم داشتم که خودمم از موفقیتش اطمینان ندارم.‌‌
بهم میگن این همه صبر کردی و زحمت کشیدی یکم دیگه صبر کن بالاخره تمام میشه.
درسته.یکم بی طاقت شدم.


باشه.
هنوز هم صبر میکنم و این مشکلی که برای من غیرژنتیکی و بی سابقه تو خانواده ست و دلایلش به ظاهر پیش پا افتاده ست اما دنیایی رو تغییر داد و همین باعث میشه که یقین پیدا کنم که یه لطف از خداوندمه رو به خود خدا میسپرم‌‌.تمام.


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

گوش به فرمان سید علی رابطه با مشتری شیرآلات میراب ثبت شرکت در چین دیده بان استهبان اسفندیار شریف زاده قهوه گانودرما تعمیر انواع یخچال توسط فاینال تکنیک وبلاگ اویلان بزرگترین وبلاگ معرفی محصولات ارگانیک خرید خانه ملک مسکونی در تهران